The blog of dr. Brzauya



لعنتی این شبا دلم میخواد آسمونو چنگ بزنم و هرچی تو دلم هست خالی کنم بیرون . مثلا اونقدر فریاد بزنم که همه دل و روده هام پهن شه رو زمین و آخرش فقط یک مشت پوست و استخون ازم بمونه . یعنی دقیقا مثل وزغ فیلم هزارتوی پن بعد خوردن اون سه سنگ جادویی . شاید با رفتنم دنیا جای بهتری بشه و زیرپاهام بدون وجود من گل و سبزه دربیاد .

یه انرژی زیادی توی وجودمه که نمیذاره بخوابم . مثل اینایی میمونم که ریتالین انداخته بالا 

 

Ac/dc فقط این تو گوشمه که میگه are u ready? 


در یک روز گروه روان قانونی رو تصویب کردن که اگر کسی عملی روانپزشکی رو افتاده باشه، تئوری هم افتاده و امتحان دوباره هم گرفته نمیشه ‍♂️ در کل یه ۵ واحدی رو الکی الکی افتادم . احساس میکنم مثل اقتصاد کشورم دارم دچار رکود میشم . دوستانم هم ورود منو به جمع دانشجویان " لَش کُن" و تنبل تبریک گفتن . یک نکته جالب هم بگم تنها کسی هم که افتاده من هستم . باید در کتاب گینس هم ثبتش کنن . میترسم فردا هم حکم اخراج از دانشگاه بیاد دستم . 

بخش بعدی جراحی داریم . این وسط با این اوضاع نابسامانم میترسم جراحی هم به یه شکلی بیفتم . اصلا میگن آدماز آیندش خبر نداره . اومدیم بلایی بدتر از این سرم بیاد . الانم خوبم و اصلا احساس ناراحتی نمیکنم ، تو روان داریم میگه mood و affect به هم نمیخوره. بیشتر توی مریضای اسکیزوفرنیه . چرا جدا من اینقدر بیخیالم ، پنججج واحد افتادم‍♂️


خواستم بگم الان تو نمازخونه ترمینال خواب بودم. اذان میگفتن مستخدم اونجا اومد بلندم کرد . حالا به اینجاختم نشد که . حاج آقا روشو کرد بهم گفت آقاببخشید مزاحم شما شدیم . منم گفتم نه خواهش میکنم از اونطرف جیم شدم رفتم بیرون.

شیطونه میگفت برم وضو بگیرم بیام پشتش نماز بخونم نگه اینم کافر و بی نمازه . حیف که ده دقیقه دیگه بلیط داشتم . اصلا احساس میکنم بد طعنه ی بزرگی بهم زد 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

idanito محتواچی آخرین عناوین معرفی کتاب های نشر شانی Nerdy Keyboard پادیسو درباره عینک آفتابی تعمیرات لوازم خانگی ایران اسلامی کفسابی